مقدمه : افسانه ها ، تا زمانی افسانه می مانند ، که اتفاقی مانند آن در عصر ما نیفتد ، اخیرا یکی دیگر از افسانه ها به وقوع پیوست و تبدیل به خاطره ای تلخ برای تمامی آزادگان این کره ی خاکی شد؛شاید بگویید کدام افسانه؟! افسانه ی جاودانی پهلوان هایی مانند رستم و پیدا شدن فردی همتای مالک اشتر و دوباره تکرار شدن ضایعه ی تلخ حضرت ابوالفضل (ع).
بند : مالک اشتری دیگر معروف به سردار دلها ، با نگاه هایی به تیزی شمشیر ذوالفقار ، با قدم هایی به استواری سرو ، یعنی سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی.
نامی که بر سر در قلب ما طلاکوب شده و عامل ترس سیاهدلان روزگار است ، ایشان نماد تواضع ، عدالت طلبی ، حق خواهی ، مهربانی و برای تمامی مردم آزاده سرمشق و الگویی بی بدیل است.
همان سرداری که دشمنان از ترسشان ، نه با پای پیاده و تن به تن بلکه با اسباب بازی های از راه دور خود ، اورا به بهشت و به پیش یاران خود ، یعنی سرلشکر همدانی و امام خمینی (ره) فرستادند.
اما دشمنان این پهنه ی سرسبز شده با خون شهیدان باید بدانند که شهید سلیمانی قوی تر از سردار سلیمانی است ، با یارانی مسلح به قدرت ایمان ، قله ی حق خواهی را فتح خواهند کرد و همه ی ایران یکصدا می خوانند که:
رفته سردار نفس تازه کند برگردد
چون ظهور گل نرگس به خدا نزدیک است
همان سرداری که در یکی از مستندات با سرعت به سمت مقر داعش حمله ور می شد ولی توسط محافظانش به آرامی دعوت می شد ، همان سرداری که از خانواده ی خود گذشته بود و فرا تر از مرزهای ایران از جان و مال ایرانیان دفاع می کرد ؛ بله ، همان رفیق رهبر و مورد اعتماد حزب الله.
از خون سردار دلها میلیونها سردار سلیمانی روییده و سیل عظیم مردمان عاشق بر روی کاخ سفید شما نازل خواهد شد و آسمان شمارا سیاه خواهد کرد.
نتیجه : این موضوع را دشمنان اسلام و آزادی خواهی باید بدانند که انتقام ما برابر نخواهد بود ، چرا که سر ترامپ و امثال او به اندازه ی بند کفش سردار هم ارزش ندارد ، همانطور که سید حسن نصرالله بزرگوار فرمودند : ((کسانی که عمودی و برروی پاهای خود دکمه ی پرتاب موشک و آغاز عملیات را فشار دادند ، افقی و در تابوت به کشور خود باز خواهند گشت.))
(*سردار روحت شاد و یادت گرامی*
منبع:سون اسکول
به گزارش باشگاه خبرنگاران پویا، تاریخ انقلاب اسلامی روزهای پر فراز و نشیبی را به خود دیده است، اما به جرأت میتوان گفت روزها و هفتههای اخیر یکی از حساسترین دورانی بود که نه فقط بر مردم ایران بلکه بر مردم منطقه و جهان گذشت.
شهادت حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس توسط تروریستهای امریکایی خبر اول رسانههای جهان شد. در این میان کمتر به شخصیت مجاهد بزرگ اسلام شهید ابومهدی المهندس پرداخته شد، اما یافتن کسی که بتواند برای نسل امروز روایتی از زندگی و مجاهدت این شهید بزرگ و مجاهد عراقی را بیان کند بیش از پیش سخت به نظر میرسید.
طی تماس و گفت و شنودهای متعدد به شخصیتی رسیدیم که نشستن پای حرفهای او میتوانست فرصت مغتنمی برای شناخت اولیه از ابومهدی باشد. در نهایت سید هاشمی تهیهکننده مستند سلفی با ابومهدی» حاضر به مصاحبه شد. کسی که به گفته خود به سختی توانست از ابومهدی مصاحبه بگیرد، خودش هم به سختی پای گفتوگوی رسانهای مینشیند.
او که در آن روزها سیل تماسها از صدا و سیما و رسانههای مختلف برای بیان خاطراتش از سلفی با ابومهدی» را رد کرده بود، حالا لحظه به لحظه از آشنایی و مواجهه خود و همکارانش با مجاهد بزرگ اسلام را روایت میکند. این گفتگو با مرکز اسناد انقلاب اسلامی صورت گرفته است.
بسماللهالرحمنالرحیم. در آغاز گفتگو به عنوان اولین سؤال انگیزه خود را از ساخت مستند درباره شخصیت ابومهدی مهندس بیان فرمایید؟
اولین گفتوگو با ابومهدی المهندس چگونه شکل گرفت؟
سید هاشم : بسماللهالرحمن الرحیم. تقریبا سال 93-94 بود که فضای داعش بوجود آمده بود. تصمیم گرفتیم یک مستند درباره نبرد سوریه بسازیم ولی شرایط مهیا نبود و فقط از ایرانیها، مستشاران نظامی سپاه میتوانستند در آنجا حضور پیدا کنند. با شروع جنگ با داعش در جبهه عراق این امکان بوجود آمد تا بتوانیم از مجاهدتهای نیروهای مقاومت مستندی بسازیم. در عراق شرایط نسبت به سوریه مهیاتر بود و با گذرنامه زیارتی عازم کشور عراق شدیم. قبل از سفر با گروههای مجاهد عراقی هماهنگیهایی انجام دادیم و بین این گروهها رفتیم و شروع به مستندسازی کردیم. تقریبا طی یکسال و نیم در عراق چهار مستند ساختیم. یکی از مستندها را در اطراف بغداد همزمان با حضور داعش در آنجا و دو مستند هم در سامرا و حومهاش ساختیم.
عملیات فتح بیجی که اتفاق افتاد برای اولین بار ابومهدی را در آنجا دیدیم. ما با توجه به شرایطی که داشتیم از مستشاران ایرانی فاصله میگرفتیم، طوری نشان میدادیم که متوجه نشوند ما ایرانی هستیم. زیرا ما برای ساخت مستند هماهنگی نکرده بودیم.
کمکم بعد از دو سال که موقعیتمان بهتر شد توانستیم در مقر فرماندهی حضور پیدا کنیم. در عملیات بیجی توانستیم به مقر فرماندهی برویم. قبل از اینکه به آنجا برویم به واسطه تحقیقاتمان یک شناخت اجمالی داشتیم و هادی العامری و ابومهدی المهندس و تعدادی دیگر از فرماندهان را میشناختیم و به دنبال آن بودیم که از شخصیت ابومهدی و هادی العامری بعنوان دو تن از فرماندهان شاخص عراقی مستند بسازیم.
سه یا چهار روز قبل از محرم سال 1395 بود که ابومهدی را دیدیم. ابتدا فکر نمیکردیم که آنقدر خونگرم باشد و وقتی با او صحبت کردیم متوجه شدیم که چقدر خوب فارسی حرف میزند. حدود ساعت 8 شب بود که به ابومهدی گفتیم میخواهیم با شما مصاحبه کنیم. ابومهدی اول برایش جالب بود که ما ایرانیها چطور در ستاد فرماندهی هستیم، از طرفی هم با خودش فکر میکرد که حتما از طرف مقامات بالای ایرانی هماهنگیهایی صورت گرفته که ما این همه موانع را رد کردهایم. ابومهدی در جواب ما گفت: باشد مشکلی نیست مصاحبه میکنم ولی باید صبر کنید. ما هم گفتیم مشکلی نیست.
ماجرای ساعتها انتظار برای مصاحبه 5 دقیقهای با ابومهدی
ما مستندسازها و خبرنگارها یک اصلی داریم که در کار و خواستهمان مُصِرّ هستیم. ساعت 12 شب بود که فرماندهان یکی یکی از جلسه توجیهی بیرون آمده بودند و داشتند آماده عملیات بیجی میشدند. حدود ساعت یک شب بود که ابومهدی از اتاق بیرون آمد و دید که ما دکور را آماده کرده و منتظر مصاحبه هستیم. به ما گفت: شما نرفتید؟ اکثر خبرنگارها اینطور مواقع نهایتا دو ساعت صبر میکنند و بعد میروند.
به ابومهدی گفتم برویم برای مصاحبه؟ ابومهدی گفت: من خسته هستم. جواب دادم 5 دقیقه بیشتر طول نمیکشد. ابومهدی گفت: امکان نداره 5 دقیقهای تمام بشود. بعد دوباره من اصرار کردم و گفتم قول میدهیم که 5 دقیقه بیشتر طول نکشد. ابومهدی گفت باشد و قبول کرد که مصاحبه کند. من دوتا سؤال از ابومهدی پرسیدم و 5 دقیقه تمام شد: همانجا گفتم: کات!
دوست کارگردان ما به من اعتراض کرد که چرا کات دادی؟ من گفتم قول داده بودیم 5 دقیقه بیشتر نشود بعدها ما با ابو مهدی کار داریم اگر الان بدقولی کنیم دیگر نمیتوانیم مصاحبه کنیم. بدین ترتیب اولین مصاحبه با ابومهدی اینطور تمام شد و اتفاقاٌ ابو مهدی از اینکه ما رأس 5 دقیقه مصاحبه را تمام کردیم خوشش آمد.
دو الی سه روز بعد عملیات شروع شد ما هم برای مستندسازی در خط بودیم که آنجا ابومهدی را دیدیم و همانجا هم از ابومهدی چند مصاحبه گرفتیم. در روایت فتح بیجی از ابومهدی مهندس یک سری مستند گرفتیم. نهایتا این عملیات به فتح بیجی انجامید.
دفعه بعد کجا به ابومهدی رسیدید؟
سید هاشم : بعد از بیجی عملیات فتح فلوجه پیش آمد و باز هم به عراق و مقر فرماندهی رفتیم. ما به دنبال تهیه مستند از چهرههای شاخص جبهه مقاومت در عراق بودیم و فکر نمیکردیم که بتوانیم از شخصیت ابومهدی مستند بسازیم. چون ابومهدی 24 ساعته در جلسه بود و فرماندهان مختلف را مدیریت میکرد.
با توکل به خدا تصمیم گرفتیم که از ابومهدی مستند بسازیم. دوباره همان استراتژی را پی گرفتیم. به او گفتیم که میخواهیم از شما مصاحبه بگیریم. ابومهدی مجددا از مصاحبه کردن امتناع کرد و گفت وقت ندارم. ما هم مثل قبل سمج نشستیم که مصاحبه بگیریم. منتها این دفعه دو روزی طول کشید و فضای مصاحبه گرفتن نبود. از طرفی هم محافظین ابومهدی پیگیریهای ما را میدیدند.
یک لحظه دیدیم ابومهدی از جلسه بیرون آمد و برای استراحت به یک اتاق به هم ریخته و شلوغ رفت. ما هم بلافاصله وارد اتاق شدیم تا از فرصت استفاده کنیم و مصاحبه را بگیریم. وقتی وارد شدیم دیدیم ابومهدی دارد به عنوان شام نان و پنیر میخورد. ما سریع رفتیم کنار ابومهدی نشستیم. بوم را دستم گرفتم و شروع به مصاحبه کردیم. اگر به تصاویر فیلم دقت کنید متوجه میشوید که در آنجا نور کافی هم وجود ندارد و فضای اتاق هم نامرتب و شه است. وحید فراهانی فیلمبردار ما برای اینکه فضای نامرتب اتاق را به تصویر نکشد مجبور بود که مرتباٌ فلو فو انجام دهد.
خلاصه من بدون ذهنیت قبلی و اینکه سؤالی آماده کرده باشم شروع به مصاحبه کردم. اتفاقا سؤالاتی که از ایشان پرسیدم به برکت خون شهدا ماندگار شد. وقتی پاسخ دادن ابومهدی را دیدم اصلا باورم نمیشد که این آدم با سابقه 50 سال نظامیگری و کار امنیتی اینقدر راحت و صمیمی و بیپروا حرف بزند و تمام موضوعات را به ما بگوید. بعد از این مصاحبه نیم ساعته کار مقدار زیادی برای ما راحت شد و توانستیم در عملیات فلوجه کنار ابومهدی باشیم.
چرا ابومهدی محافظانش را از فرزندان شهدا انتخاب میکرد؟
از خاطراتتان درباره ابومهدی برایمان بگویید.
سید هاشم : خاطره جالبی که از آن روزها به یادم آمد این بود که ابومهدی بیشتر محافظانی که انتخاب میکرد از فرزندان شهدا بودند که نهایتاٌ 22 الی 23 سال بیشتر نداشتند. ابومهدی زیاد اعتقادی به محافظ نداشت و فقط تحت این عنوان فرزندان شهدا را دور خود جمع کرده بود. در یکی از مناطق که میرفتیم به یکباره تیراندازی شد. محافظان ابومهدی از در بیرون آمدند و خواستند از وی محافظت کنند به خاطر عدم مهارت از پشت سر به یکدیگر برخورد کردند. محافظهای ابومهدی مبتدی بودند و وی اینها را به خاطر روحیه دادن به فرزندان شهدا برای این کار انتخاب کرده بود.
ابومهدی تمامی گروهها و فضاهای عملیاتی را به شخصه سرکشی میکرد. ما هم از صبح تا شب با ابومهدی در ماشین بودیم. فاصله بین گروهها زیاد بود. ابومهدی برای هر گروه جلسه میگذاشت و تاکتیکهای عملیاتی را از روی نقشه توضیح میداد. یک جایی رسیدیم که خیلی باید به مواضع دشمن نزدیک میشدیم. از کاروانی که حدود 10 ماشین داشت فقط به ماشین ابومهدی اجازه دادند که جلوتر برود. ما هم با یک هامر دنبال ماشین ابومهدی رفتیم.
تا چند قدمی داعشیها رفته بودیم و صدای اذان نماز آنان را میشنیدیم
چون ایرانی بودیم عراقیها تصور میکردند مستشار نظامی هستیم. به همین دلیل اجازه دادند دنبال ماشین ابومهدی برویم. انقدر به مواضع دشمن نزدیک شدیم که صدای اذان داعشیها را میشنیدیم. گمان میکنم اذان نماز عصرشان بود که بین نیزارها میخواستند نماز بخوانند. ابومهدی و چند نفر دیگر تا این حد نزدیک مقر داعشیها بودند.
بعد از اینکه شما در مناطق ممنوعه جنگی حاضر شدید از طرف نیروهای حفاظتی با شما برخوردی صورت نگرفت؟
سید هاشم : نه برای ما اتفاق خاصی نیفتاد ولی با یکی از دوستان همراه به خاطر اینکه وابستگی نظامی داشت برخورد شد. وقتی فرماندهان ما را دیدند فکر میکردند که ما با هماهنگی تا آن منطقه آمدهایم. ولی در واقع ما هماهنگی آنچنانی انجام نداده بودیم و فقط از طریق واسطهها به مسئولین عراقی معرفی شده بودیم. بدین خاطر سعی میکردیم با ایرانیها زیاد ارتباط برقرار نکنیم. یک عده از نیروهای ایرانی هم ما را شناخته بودند ولیکن مسئولیتی متوجه آنها نبود. ما از طرف نهاد رسمی ایرانی اعزام نشده بودیم و بدین خاطر از آزادی عمل بیشتری برای ساخت مستند برخوردار بودیم. به طبع این آزادی عمل توانستیم از ابومهدی مستند درست کنیم.
رفتار پدرانه ابومهدی با خانوادههای داعشی در فلوجه
یک مدرسهای را در فلوجه خالی کرده بودند و به خانوادههای داعشیها اختصاص داده بودند. مردان آنها یا کشته شده بودند و یا اینکه در نبرد با جبهه مقاومت بودند. نکته جالب اینجا است که داعشیها از امنیت خانوادههایشان مطمئن بودند. وقتی وارد مدرسه شدیم دیدیم که مدرسه مملو از زن و بچههای داعشیهاست. این تصاویر در مستندمان کار شده است. هر شخصی ممکن است برایش نوعی حقد و کینه نسبت به فرزندان کسانی که الان مقابل ما میجنگند ایجاد شود. همان بچهای که الان در این مدرسه هست پدرش و یا قوم و خویش او ممکن است سر همرزم ما را ببرد. ابومهدی هیچگونه کینهای نداشت. با محبت فرزندان این بچهها را در آغوش میگرفت و آنها را نوازش میکرد. شما اگر این برخورد ابومهدی با خانوادههای داعشی را کنار خانوادههای شهدا بگذارید تفاوتی را نمیبینید. همان طور که عرض کردم ما همه اینها را فیلمبرداری کردیم و هیچ اغراقی در میان نیست.
تنها شبی که حاج قاسم و ابومهدی توانستند راحت بخوابند همان ای بود که به شهادت رسیدند
ابومهدی سابقه مبارزاتیاش به دوران حزب بعث برمیگشت و چیزی حدود 50 سال سابقه مبارزه داشت. به ابومهدی گفتم خسته نشدی این همه مبارزه کردی؟ چرا استراحت نمیکنید و تفریح نمیروید؟ ابومهدی در پاسخ سؤال ما روایتی از حضرت رسول(ص) خواند: سیاحت امت من جهاد است» این جمله شاهکلید فعالیت تمامی مجاهدین اعم از ابومهدی، حاج قاسم سلیمانی و هادی العامری است. فکر کنم تنها شبی که حاج قاسم و ابومهدی توانستند راحت بخوابند همان ای بود که به شهادت رسیدند. این افراد شبانهروز کار میکردند.
معمولا سفرهای فرماندهان ارشد مقاومت بنا به دلایل امنیتی در شبها صورت میگرفت. جلساتشان نیز از صبح زود شروع میشد و بعد از آن جهت بررسی اوضاع به مناطق عملیاتی میرفتند. واقعاٌ برای من جالب بود که یک فردی در سطح ابومهدی خیلی واضح و خودمانی همچنین پاسخی به ما داد. برای ما بچههای نسل سوم دیدن این آدمها تازگی دارد.
خاطرهای از شهید نصیری؛ جهانآرای موصل
جا دارد یادی کنم از شهید شعبان نصیری (حاج قاسم او را جهانآرای موصل صدا میکرد) فردی که بازنشسته شده بود ولیکن هنوز دغدغه داشت و در نبرد با داعش حضور داشت.
حدود 3 سال قبل بود که خدمت ایشان رسیدم و گفتم حاج آقا دعا کنید که ما شهید بشویم، حاج شعبان یک لحظه تأمل کرد و گفت: قرار نیست ما شهید بشویم قرار هست ما کل دنیا را بگیریم. وقتی این حرف را زد متوجه تفاوت جهانبینی ما و این عزیزان شدم.
جهانبینی ما اینگونه است که اگر الان چند تا مستند میسازیم ده سال دیگر به دنبال این هستیم که کلیپهای چند دقیقهای بسازیم. چون آدم وقتی پیر میشود محافظهکار میشود. ولی این مجاهدین آرمانهایشان تقلیل پیدا نکرده بود و همانند یک جوان بدنبال رسیدن به آرمانهای بلند بودند. در آن چند روزی که ما در کنار ابومهدی به مناطق مختلف میرفتیم معمولا ناهار نمیخوردیم و از خوراکیهایی که همراه داشتیم استفاده میکردیم. ابومهدی حتی در این حد هم وقت نداشت و همراهانش خسته میشدند و یا دچار ضعف میشدند به ماشین ما میآمدند و یک چیزی میخوردند و بعد به کارشان مشغول میشدند. ولی ابومهدی با 60 سال سن معمولاٌ از صبح تا غروب وقت نداشت که چیزی بخورد و دائما به دنبال سامان دادن اوضاع نیروها بود. این خستگیناپذیری برای من خیلی جالب بود.
هیچ وقت ندیدم ابومهدی خسته شود
هر کدام از ما در زندگی دنبال آرزویی هستیم آرزوی ابومهدی و حاج قاسم شهادت بود. اینها مرگ را به سخره گرفته بودند و به جای اینکه مرگ سراغشان بیاید اینها دنبال مرگ میگشتند. ما خسته میشدیم ولی ابومهدی خسته نمیشد او میتوانست خیلی راحت در اتاق فرماندهی بنشیند و کارها را پیگیری کند اما اینطور نبود و شخصا به مناطق مختلف سرکشی میکرد و همانند یک برادر با نیروهایش برخورد میکرد و به آنها محبت میکرد. ابومهدی نظرات نیروها را گوش میکرد و در تصمیمگیریها لحاظ میکرد.
آرزوی عجیب ابومهدی برای محل دفن خود
از ابومهدی سؤال کردیم که کجا دوست دارید دفن شوید؟ به ما گفت دوست دارم در کنار شهیدان رجایی و بهشتی و یارانش مرا خاک کنند.» این نکته برای ما خیلی جالب بود. به هر بچه شیعه بگویی دوست داری کجا دفن شوی؟ میگوید وادیالسلام نجف مخصوصا اگر آن فرد عراقی باشد. آرزوی شیعیان این هست که کنار امیرالمؤمنین دفن شود. این نشاندهنده عمق فکری ابومهدی است. ابومهدی ذهن تشکیلاتی و ساختاری مهندسی جامعه اسلامی را داشت. برایش مرزبندی مفهومی نداشت و به دنبال حکومت اسلامی بود.
روایت ابومهدی از نقش سپاه بدر در مقابله با منافقین
ابومهدی از کمتوجهی به سپاه بدر ناراحت بود و میگفت: حق زحمات بچههای سپاه بدر در دفاع مقدس ادا نشد. وی علاقه خاصی به شهید دقایقی فرمانده سپاه بدر داشت و در داخل اتاقش فقط عکس این شهید بزرگوار را نصب کرده بود و میگفت این فرمانده من است. ابومهدی میگفت: بچههای بدر در عملیات مرصاد نقش بسیار مهمی را داشتند، همانطور که منافقین اطلاعات نظامی و امنیتی ایران را به رژیم بعث میدادند، سپاه بدر هم نقش ستون پنجم را برای ما در دفاع مقدس ایفا میکرد. خیلی از عملیاتهای علیه منافقین توسط بچههای سپاه بدر انجام میشد.
قبل از این دیدار از ابومهدی شناختی داشتید؟
سید هاشم : بله. در عملیاتهایی که مستند میساختیم نامش را شنیده بودیم و از قبل هم از طریق تحقیقاتی که داشتیم میدانستیم جانشین فرماندهی حشدالشعبی عراق است و عملا فرمانده حشدالشعبی عراق هست.
تصوری که از فرمانده نظامی مثل ابومهدی قبل از دیدار، در ذهنتان داشتید چقدر با شخصیت حقیقی ایشان تفاوت داشت؟
سید هاشم : تصور ذهنی من از ابومهدی دفعتا شکل نگرفت و به تدریج تصوراتم از او کامل شد بدین خاطر شخصیتی که در ذهنم از ابومهدی ترسیم کرده بودم با شخصیت حقیقیش زیاد متفاوت نبود. چون ابومهدی تربیتیافته مکتب امام بود و با شناختی که از فرماندهان ایرانی داشتم منش امثال ابومهدی و هادی العامری برای من دور از تصور نبود. نکته جالب توجه اینجا است که این افراد حتی نوع پوشش و برخوردهایشان مانند فرماندهان ایرانی بود و اگر کسی از این افراد شناخت نداشت در نگاه اول فکر میکرد که ایرانی هستند.
ابومهدی، هادی العامری و ابوآلاء(فرمانده کتائب سیدالشهدا ) متأثر از حاج قاسم بودند. حاج قاسم یک نوعی از فرماندهی را ارائه کرد آن هم نوع فرماندهی مخلصانه به دور از تشریفات نظامی بود. بقیه فرماندهان مقاومت هم تلاششان را میکردند تا مثل حاج قاسم بشوند. بدین ترتیب فرهنگ فرماندهان دفاع مقدس ما از طریق حاج قاسم به این افراد رسیده بود.
شوخی فرمانده عراقی با مستندساز ایرانی
در یکی از مستندها در کنار ابوآلاء فرمانده کتائب سیدالشهدا بودیم، خبر شهادت یکی از فرماندهان را به او دادند. بعد از ناهار فاتحه و صلوات تمنا کردند. من هم با صدای نسبتا بلند صلوات فرستادم. ابوآلاء بعد از صلوات به نیروهای عراقی خود گفت: ایرانیها در فرستادن صلوات هم از ما سبقت گرفتند. این نشاندهنده الگوپذیری فرماندهانی در سطح ابوآلاء از ایرانیان است.
ابومهدی مهندس و حاج قاسم یک نفر بودند. اگر شما این دو فرد را در منطقه عملیاتی نگاه میکردی از لحاظ رفتار و منش هیچ تفاوتی احساس نمیکردی. در یکی از عملیاتهایی که از آن مستند ساختیم حاج قاسم هم حضور داشت. تمام رفتار و حرکات این دو نفر کاملا مشابه یکدیگر بود. در این چهل سال رفاقت خلق و خویشان با یکدیگر آمیخته شده بود.
در رابطه با مستند سلفی با ابومهدی مهندس با خانواده ایشان هم برخوردی داشتید؟
سید هاشم : من دامادشان را دیدم که اتفاقا از خانواده شهدا بود که باز هم نشانگر علاقه ابومهدی به خانواده شهداست. این ویژگی علاقهمندی و احترام به خانواده شهدا یکی از خصوصیات اخلاقی مشترک این دو نفر بود.
از شخصیت کاریزمای حاج قاسم در بین رزمندگان ایرانی شنیدهایم آیا این ویژگی را هم ابومهدی داشت؟
سید هاشم : در عراق سه نهاد با داعش مبارزه میکردند.ارتش عراق، شرطه الاتحادیه (پلیس عراق) و حشد الشعبی در خط مقدم حضور داشتند. خاطرم هست وقتی نیروهای رده پایین ارتشی و یا پلیس عراق ابومهدی را میدیدند به او احترام میگذاشتند و در برخی موارد گلایههای خود را با ابومهدی در میان میگذاشتند. ابومهدی با اینکه فرمانده ارتشی و شرطه نبود ولیکن مورد احترامشان بود. ابومهدی همانند حاج قاسم فرمانده قلوب بود. امروز شما نگاه کنید تمامی نیروهای مسلح داغدار شهادت حاج قاسم هستند با اینکه از لحاظ سازمانی ارتباطی هم با این شهید نداشتند. ژنرالهای ارتش برای ابومهدی احترام عقلانیت نظامی قائل بودند و در عملیاتها با ایشان م میکردند. در یک جلسهای که برای آزادسازی فلوجه با حضور وزیر کشور عراق برگزار شد ابومهدی مدیریت جلسه را بر عهده داشت.
ابومهدی اسطوره عراقیها بود
مردم معمولا بعد از مدتی که یک فرد عهدهدار سمتی میشود به او بدبین میشوند و علیه او در جامعه صحبت میکنند، حرفهایی از قبیل فلانی پسرش است و. ولیکن شخصی در عراق در مورد ابومهدی اینگونه جملات را بکار نمیبرد و به نوعی اسطوره خیلی از مردم عراق بود.
این محبوبیت دلایل گوناگونی دارد. اولین مورد این بود که ابومهدی پسری نداشت که بخواهند در موردش حرف بزنند و دامادش را هم خدمتتان عرض کردم از خانواده شهدا بود در نتیجه خانواده او از اینگونه تهمتها مبرا بودند. مهمترین راز محبوبیت ابومهدی دوری او از مسائل حاشیهای و مادی بود.
تمام فکر و ذهنش معطوف به جهاد و جنگ با استکبار بود. ابومهدی اصلا دنبال تصاحب وزارت و نخستوزیری نبود، با اینکه بارها به او سمتهای رده بالا پیشنهاد شده بود ولی به هیچ وجه قبول نمیکرد و میگفت کار من جهاد کردن است. ابومهدی هیچگاه گروه و حزب ی تشکیل نداد و اظهار نظر جناحی نکرد و همیشه سعی میکرد همانند یک فرمانده جامعالاطراف بین گروهها حکمیت کند.
ابومهدی نه تنها بین نظامیان محبوب بود بلکه بین تودههای مختلف مردم عراق محبوبیت داشت. در ایران هم اگر مردم احساس میکردند که حاج قاسم به دنبال بازیهای ی مثل ثبتنام در انتخابات است امروز اینگونه برای او عزاداری نمیکردند.
در حین ساخت مستندها با شهدای دیگر حادثه تروریستی فرودگاه بغداد هم ارتباطی داشتید اگر خاطرهای دارید بیان کنید؟
سید هاشم : با یکی از شهدا به نام محمدرضا الجبورانی مسئول هماهنگیهای ابومهدی دیدار داشتیم که بعدها مسئول تشریفات و فرودگاه شد. این شهید تقریبا هم سن ما و بزرگ شده ایران و بسیار خونگرم و مهربان بود. اکثرا با تیم ما شوخی و مزاح میکرد. یکی از خوبیهای شهادت این هست که وقتی فردی شهید میشود تصویر خوبیهای او در اذهان به یاد میماند، البته ما که از این شهدا جز خوبی چیزی ندیدیم.
خط مقدم واقعیت انسانها را نشان میدهد
یک واقعیت دیگری که در خط مقدم هست این هست که آدمها شخصیت واقعی خودشان را نشان میدهند و هیچگونه دغل و ریایی وجود ندارد. ما انسانهای عادی نه، خوبان هر چه از خط مقدم دور میشوند به همان میزان نفاقشان بیشتر میشود و سعی میکنیم چهرهای را از خود نشان بدهیم که مردم دوست دارند نه آن چهرهای که هستیم. اما وقتی در خط مقدم قرار میگیری چون به مرگ نزدیک میشوی دیگر دروغ و نفاقی در کار نیست و آنچه که هستیم را نشان میدهیم.
اگر اهل ترس باشی که اصلا به خط مقدم نمیروی در نتیجه افردی به خط مقدم میروند که صلابت و شجاعت داشته باشند. شادابی و خوشحالی که در خط مقدم میبینید با شادابی که در زندگی معمولیمان میبینیم متفاوت است.
به عنوان یک مستندسازی که در عرصه جنگ فعالیت کردید دیدگاهت را از فضای معنوی جنگ بگویید؟
صف و صمیمیت جبهه را در هیچ جای دیگر نمیتوانید پیدا کنید
من تا قبل از اینکه فضای جنگ داعش را ببینم همیشه برایم سؤال بود که چرا سردارانی مثل حاج سعید قاسمی و حاج حسیناللهکرم میگویند یاد دوران جنگ بخیر؟ جنگ چه خوبی دارد که اینها میگویند یاد جنگ بخیر جنگ سراسر کشتار و ویرانی هست. وقتی در فضای خط مقدم نبرد داعش قرار گرفتم معنای حرف این جاماندههای قافله شهادت را فهمیدم. منظور این فرماندهان این است که یاد صفا و صمیمیت و صلابت خط مقدم و جبهه بخیر، و دلتنگ این فضای معنوی هستند. شیرینی که در عرصه جهاد میبینید در هیچ جای دیگری نمیتوانید پیدا کنید. حدیث پیامبر هم که میفرماید سیاحت امت من جهاد هست در جبهه نبرد معنا پیدا میکند.
با توجه به برخوردها و خاطراتی که از حاج قاسم سلیمانی در ذهن داشتید، هنگام شنیدن خبر شهادتشان چه صحنهای از ایشان به یادت آمد؟
عراقیها در برابر شجاعت حاج قاسم تعظیم میکردند
ابتدا خبر شهادت ایشان را باور نمیکردم و گمان میکردم مثل برخی خبرها دروغ باشد. وقتی از خبر شهادت اطمینان پیدا کردم بیشتر به حال خودم غصه خوردم. من وقتی ابهت و محبوبیت حاج قاسم را در کشور عراق دیدم احساس غرور به من دست داد که یک ایرانی در کشور دیگر چقدر محبویبت دارد. عراقیهایی که جنگاوری و شجاعت دارند در مقابل شجاعت حاج قاسم تعظیم میکنند. آنها اعتقاد داشتند که حاج قاسم دنبال مرگ و شهادت میدود. خاطره شخصی از ایشان ندارم این احساس غرور همیشه در ذهن من میماند.
نقش حاج قاسم در اتحاد نیروهای مقاومت عراق
تصویر دیگری که از حضور ایشان در منطقه به یاد دارم؛ حاج قاسم علاوه بر آرامش ذاتیش یک بیقراری خاصی نسبت به نیروها داشت. یعنی نیروها برایش اهمیت داشت و نگران بود که بیمحابا به خط نزنند و اتفاقی برایشان نیفتد. حاج قاسم جمع اضداد بود. مهربان و از طرفی هم مقتدر بود. در کار نظامی تعارف نداشت. این نکته شاید بیانش جایز نباشد ولیکن تا اینجا خیلی چیزها را گفتیم این یک مورد را هم عرض میکنم: در عراق افراد مختلف برای خود گروه و دسته شبهنظامی تأسیس کردهاند و اکثرا با هم در مواردی اختلاف نظر دارند. فرماندهی و چگونگی استقرار این گروهها در کنار هم امری بسیار سخت و مهم بود.
شب عملیات فلوجه بین این گروهها اختلافی به وجود آمده بود و سران گروهها منتظر بودند تا حاج قاسم بیاید و حکمیت کند و یا اینکه تصمیم بگیرد که هر گروه کجا مستقر شود. حرف حاج قاسم برای رزمندگان عراقی فصلالخطاب بود. حاج قاسم نقش معنویاش در نبرد با داعش پررنگتر از نقش نظامیاش بود.
البته این را هم بگویم، جفاست اگر بگوییم همه کارها را حاج قاسم انجام میداد. فرماندهان ایرانی و عراقی دیگر هم نقش مثمر ثمری داشتند. مدیرت نهایی با حاج قاسم بود. حاج قاسم جامع الاطراف بود فرماندهی نیروهایی از افغانستان، ایران، عراق، سوریه، پاکستان، لبنان و فقط از فرماندهی مثل حاج قاسم برمیآمد.
نکته پایانی اگر هست بیان فرمایید؟
دوست دارم بدانم حاج قاسم و ابومهدی در لحظات آخر عمرشان چه بهم گفتند.
سید هاشم : به اعتقاد بنده و آن چیزی که دیدیم هر شهید به تناوب معرفتش، از زمان شهادت خود به نوعی اطلاع پیدا میکند. با توجه به این نکته من تنها چیزی که دوست دارم بدانم و تا آخر عمر این علامت سؤال وجود دارد این است که حاج قاسم و ابومهدی در لحظات آخر عمر شریفشان چه حرفهایی به هم میزدند اکثر شهدای ما همرزمانشان از ساعات آخر زندگی آن شهید خاطراتی دارند به عنوان مثال فلان شهید لحظات قبل از شهادتش میگفت بوی بهشت به مشامم میرسد. ولی حاج قاسم و تمام تیم همراهشان با هم شهید شدند و هیچ جملهای از این دقایق به جا نمانده است. همه را با خودشان بردند. و این چند روز به این حسرت میخورم که همه چیز را با خودشان جمع کردند و بردند. از شهادت حاج قاسم ما خسران دیدیم. انشاءالله هر چه زودتر یاری مانند حاج قاسم در کنار حضرت آقا قرار بگیرد.
منبع:تسنیم
در سال ۲۰۱۹م نشریه آمریکایی فارین پالیسی، نام قاسم سلیمانی را در فهرست ۱۰۰ اندیشمند برتر دنیا در بخش دفاع و امنیت ثبت کرده است.
قاسم سلیمانی (۱۳۳۵-۱۳۹۸ش) فرمانده سپاه قدس. او در دوران جنگ ایران و عراق فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله و از فرماندهان عملیاتهای والفجر هشت، کربلای چهار و کربلای پنج بود.
قاسم سلیمانی در سال ۱۳۷۹ش از سوی آیتالله ای رهبر جمهوری اسلامی ایران، به فرماندهی سپاه قدس منصوب شد. پس از ظهور داعش در عراق و سوریه، سلیمانی به عنوان فرمانده سپاه قدس با حضور در این مناطق و سازماندهی نیروهای مردمی، به مبارزه با این گروه پرداخت. او در ۱۳ دی ۱۳۹۸ توسط نیروهای امریکایی در بغداد به شهادت رسید.
وی در سال ۱۳۸۹ش، موفق به أخذ درجه سرلشکری شده است.
قاسم سلیمانی فرزند حسن در ۲۰ اسفند ۱۳۳۵ش در شهرستان رابُر از توابع استان کرمان در ایل عشایر سلیمانی به دنیا آمد. وی در ۱۸ سالگی به استخدام اداره آب کرمان درآمد. او در حوادث انقلاب اسلامی ایران با مشهدی به نام رضا کامیاب آشنا شد و او را وارد جریانات انقلاب کرد. به نقل از سهراب سلیمانی، برادرش یکی از گردانندگان اصلی راهپیماییها و اعتصابات کرمان در زمان انقلاب بود.
سلیمانی در ۱۳ دی ۱۳۹۸ش در حمله نیروهای امریکایی به خودروی حامل وی در بغداد به همراه چند تن دیگر از جمله ابومهدی المهندس معاون حشد الشعبی (بسیج مردمی عراق) به شهادت رسید.
قاسم سلیمانی پس از انقلاب اسلامی ایران، در سال ۱۳۵۹ش عضو سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی شد و همزمان با شروع جنگ ایران و عراق، چند گردان را در کرمان آموزش داده و به جبههها فرستاد.
وی در دورهای فرماندهی سپاه آذربایجان غربی را بر عهده داشت. سلیمانی در سال ۱۳۶۰ش با حکم محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسدارن، به عنوان فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله منصوب شد.
وی در جنگ عراق علیه ایران، از فرماندهان عملیاتهای والفجر ۸، کربلای ۴ و کربلای ۵ بود. عملیات کربلای ۵ از مهمترین عملیاتهای ایران در دوران جنگ دانسته شده که تضعیف موقعیت ی و نظامی ارتش بعث عراق و تثبیت اوضاع به سود قوای نظامی ایران از نتایج آن ارزیابی شده است.
سلیمانی پس از پایان جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۷ش، به کرمان بازگشت و درگیر جنگ با اشراری شد که از مرزهای شرقی ایران هدایت میشدند. سلیمانی تا قبل از انتصاب به فرماندهی سپاه قدس، با باندهای قاچاق مواد مخدر در مرزهای ایران و افغانستان میجنگید.
او در بهمن سال ۱۳۸۹ش از سوی آیتالله ای، فرمانده کل قوای نظامی ایران، درجه سرلشکری را دریافت کرد.
قاسم سلیمانی در سال ۱۳۷۹ش از سوی آیتالله ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران به فرماندهی سپاه قدس منصوب شد. بر اساس گزارش نقل شده از مرکز ویژه اطلاعات اسرائیل، سپاه قدس در سال ۱۹۹۰م جهت افزایش فعالیت برونمرزی ایران شکل گرفت و سلیمانی پس از احمد وحیدی دومین فرمانده سپاه قدس ایران شد.
طبق این گزارش، قاسم سلیمانی نقش کلیدی در تقویت نفوذ ایران در خاورمیانه به ویژه در ناآرامیهای منطقهای معروف به بیداری اسلامی (بهار عربی) ایفا کرده است. همچنین در این گزارش آمده است که ایران به کمک راهبردهای قاسم سلیمانی نفوذش را در عراق، سوریه و حمایت از حوثیهای یمن بیشتر کرده است.
قاسم سلیمانی از فرماندهان مبارزه علیه داعش در عراق و سوریه است.داعش گروهی سلفی بود که پس از سقوط صدام در عراق و خلاء قدرت در این منطقه، پدید آمد. ایران برای حفظ امنیت و کنترل منطقه، مبارزه با این گروه را آغاز کرد. به نقل از خبرگزاری ایسنا، در سال ۲۰۱۱م نیروهای تحت فرمان سلیمانی از جمله لشکر فاطمیون و تیپ زینبیون جهت مبارزه با داعش و نیروهای شورشی راهی سوریه شدند.
همچنین در سال ۲۰۱۴ شهر موصل به تصرف داعش درآمد و بغداد، پایتخت عراق نیز تا مرز سقوط پیش رفت؛ قاسم سلیمانی با سازماندهی بخشی از نیروهای حشد الشعبی نقش مؤثری در اخراج داعش از عراق داشت. حیدر العبادی نخستوزیر وقت عراق، از قاسم سلیمانی به عنوان یکی از اصلیترین متحدان عراق در مبارزه با داعش نام برد.
قاسم سلیمانی در نامهای خطاب به آیت الله ای که ۳۰ آبان ۱۳۹۶ش در رسانههای ایران منتشر شد، پایان داعش را اعلام کرد و از برافراشته شدن پرچم سوریه در البوکمال از شهرهای سوریه در نزدیکی مرز عراق خبر داد.
رومه اسرائیلی هاآرتص، سلیمانی را متهم به حضور در عملیات موشکی علیه اسرائیل و اقدام علیه یهودیان دنیا کرده است.
در ۱۹ اسفند ۱۳۹۷ش آیتالله ای رهبر جمهوری اسلامی ایران، نشان ذوالفقار - عالیترین نشان نظامی ایران - را به سلیمانی اهدا کرد. طبق آئیننامه اهدای نشانهای نظامی جمهوری اسلامی ایران، این نشان به فرماندهان عالیرتبه و رؤسای ستادهای عالیرتبه در نیروهای مسلح اهدا میشود که تدابیر آنها در طرحریزی و هدایت عملیاتهای رزمی موجب حصول نتایج مطلوب شده باشد. پس از انقلاب ایران در ۱۳۵۷ش، سلیمانی نخستین کسی است که این نشان را دریافت کرده است
سردار سپهبد قاسم سلیمانی» در سال ۱۳۳۵ در روستای کوهستانی قناتملک» شهرستان رابر در استان کرمان به دنیا آمد. او در ۱۲ سالگی روستای زادگاه خود را ترک کرد و مشغول به کار بنایی در کرمان شد و چندی بعد نیز به عنوان پیمانکار در سازمان آب مشغول به کار شد و در همان ایام فعالیتهای انقلابی خود را آغاز کرد.
سپهبد سلیمانی با پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و با شروع جنگ تحمیلی و بر عهده گرفتن فرماندهی دو گردان از نیروهای کرمان و سپس فرماندهی لشکر ۴۱ ثارالله که به لشکر خط شکن» معروف بود و متشکل از نیروهای سه استان کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان بود، نقش بسیار زیادی در پیروزهای دوران دفاع مقدس داشت.
فرماندهی نیروی قدس سپاه
سابقه درخشان سپهبد سلیمانی در یک دهه بعد از دفاع مقدس که در مرزهای شرقی کشور به مبارزه با اشرار و باندهای مواد مخدر در مرزهای ایران و افغانستان میپرداخت، باعث شد که در سال ۱۳۷۶ حضرت آیتالله ای فرمانده معظم کل قوا مسئولیت نیروی قدس سپاه را به او واگذار کنند.
سهم بسیار قابل توجهی از قدرت گرفتن نیروهای حزبالله لبنان و گروههای مبارز فلسطینی که پیروزی این گروهها در نبردهای ۳۳ روزه و ۲۲ روزه غزه بر رژیم صهیونیستی را در پی داشت، متوجه حضور و نقشآفرینیهای گسترده سپهبد سلیمانی و نیروهایش در نیروی قدس سپاه است.
وفای به عهد به سبک حاج قاسم
حاج قاسم سلیمانی ۳۰ شهریور ۹۶، در مراسم اربعین شهادت مدافع حرم شهید مرتضی حسین پور، گفته بود: من در پیامی که برای شهادت شهید حججی دادم، گفتم ما انتقام خواهیم گرفت؛ ما باید به وعده خودمان صادق باشیم؛ انتقام ما این است که کمتر از ۳ ماه دیگر، اعلام پایان حکومت داعش در این کره خاکی خواهد بود. سعی میکنیم این ۳ ماه را به ۲ ماه تبدیل کنیم و عمر این شجره خبیثه و این غده سرطانی خطرناک ساخته شده به دست آمریکا و اسرائیل را به پایان برسانیم و جشن آن را در ایران و در بین همه منطقه اعلام کنیم». فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، یک روز قبل از موعد مقرر به وعده خود عمل کرد و روز ۲۹ آبان ۹۶ پایان حکومت داعش را اعلام کرد.
نشان ذوالفقار و دعای رهبر انقلاب برای شهادت حاج قاسم
در پی مجاهدتها و افتخار آفرینیهای سردار سرلشکر پاسدار حاج قاسم سلیمانی، فرمانده معظم کل قوا در اسفندماه سال ۱۳۹۷ نشان عالی ذوالفقار را به وی اعطا کردند.
حاج قاسم سلیمانی» اولین فرماندهی بود که نشان ذوالفقار را از دستان فرمانده معظم کل قوا دریافت میکرد. فرمانده نیروی قدس سپاه پیش از این نیز به واسطه فرماندهی لشکر ۴۱ ثارالله در سالهای دفاع مقدس ۳ نشان فتح دریافت کرده بود.
نشان ذوالفقار» ٬ عالیترین نشان نظامی است که به پاس رشادتها و موفقیت در فرماندهی از سوی فرمانده معظم کل قوا اعطاء میشود. این نشان طبق آئین نامه اهدا نشانهای نظامی جمهوری اسلامی ایران»، به فرماندهان عالیرتبه و روسای ستادهای عالیرتبه در نیروهای مسلح» اهدا میشود که تدابیر آنها در طرح ریزی و هدایت عملیاتهای رزمی موجب حصول نتایج مطلوب شده باشد».
اما پس از دریافت نشان عالی ذوالفقار، از دستان مبارک، ولی امر مسلمین جهان و فرماندهی معظم کل قوای جمهوری اسلامی ایران، بسیاری از فعالان در فضای مجازی با اشاره به تکمیل کلکسیون افتخارات حاج قاسم سلیمانی، اعلام کردند که ویترین افتخارات این فرمانده سلحشور، تنها فیض عظیم شهادت را کم دارد.
مقام معظم رهبری نیز در جلسه اعطای نشان عالی ذوالفقار به سرلشکر سلیمانی برای این فرمانده سلحشور سپاه اسلام، از درگاه باریتعالی طلب شهادت کردند؛ البته معظمله تاکید داشتند نه حالا. هنوز سالها جمهوری اسلامی با ایشان کار دارد. امّا بالاخره آخرش انشاءالله شهادت باشد».
فرماندهی حاج قاسم به روایت سیدحسن
سیدحسن نصرالله» دبیر کل حزب الله لبنان ۲۹ آبان ۹۶ در خصوص فرماندهی میدانی سردار سلیمانی در نبرد البوکمال» که باعث فروریخته شدن سازمانی داعش شد، اظهار داشت: اجازه دهید از فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، حاج قاسم سلیمانی که نهفقط در نبرد اخیر بلکه در بسیاری از نبردها حضور داشت نیز تشکر فراوان کنم. ژنرال سلیمانی از همان ابتدای نبرد البوکمال در خطوط مقدم حضور داشته و در معرض شهادت قرار داشت. وی فقط چند روز بهدلیل وفات پدرش در این نبرد حضور نداشت و پس از آن بار دیگر به البوکمال بازگشت. واجب است که از سلیمانی و رهبر ایران و مقامات این کشور تشکر کنیم و تشکر از آنها کمترین وظیفه است، چون این ایران بود که کنار سوریه، عراق و لبنان ایستاد».
جمله به یاد ماندنی آذر ۹۴
اینها چیزهایی است که دشتها و کوههایی را برای پیداکردنش پیمودهام»؛ این بخشی از مصاحبه کوتاه سردار قاسم سلیمانی با پایگاه خبری الوقت» لبنان بود که در پاسخ به سوالی پیرامون شایعات مطرح شده در باب شهادتش در آذر ۹۴، ایراد شد. سخنی قاطع و مرصوص که از ایمان و اخلاص یک مجاهد فی سبیلالله نشات میگرفت؛ مجاهدی که به تاسی از مولای مقتدر و مظلومش امیرالمومنین علی علیهالسلام، مرگ در راه خدا را فوز عظیم و وسیله نظر به وجه الله میدانست.
اولین سپهبد سپاه
با شهادت حاج قاسم سلیمانی، ایشان سومین سپهبد تاریخ جمهوری اسلامی ایران و اولین سپهبد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی محسوب میشوند؛ سپهبد شهید محمد، ولی قرنی» رئیس ستاد مشترک ارتش، سپهبد شهید علی صیاد شیرازی» فرمانده نیروی زمینی ارتش و عضو شورای دفاع ملی، دو سپهبد پیشین جمهوری اسلامی ایران بودند که هر دو از نیروهای ارتش بودند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیام مهمی شهادت سردار بزرگ و پرافتخار اسلام سپهبد حاج قاسم سلیمانی و همراهان ایشان بویژه مجاهد بزرگ ابومهدی المهندس را تبریک و تسلیت گفتند و با تأکید بر اینکه انتقام سختی در انتظار جنایتکاران حادثه دیشب خواهد بود، خاطرنشان کردند: خط جهاد و مقاومت با انگیزه مضاعف ادامه خواهد یافت، همه دلبستگان مقاومت خونخواه شهید سلیمانی هستند و ادامه مبارزه و دست یافتن به پیروزی نهایی کام قاتلان و جنایتکاران را تلختر خواهد کرد.
منبع: میزان,باشگاه خبر نگاران جوان
درباره این سایت